در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوستاینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوستمن در تو گم گشتم مرا در خود صدا می زنتا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوستدر آتش تو زاده شد ققنوس شعر منسردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوستگفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردیحالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوستمن قانعم آن بخت جاویدان نمی خواهمگر می توانی یک نفس با من بمان ای دوستیا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کناز من من این برشانه ها بار گران ای دوستنامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشتبیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوستآن سان که می خواهد دلت با من بگو آریمن دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
نسخه موبایل
Copyright © 2016-2019 By MyRitm. MyRitm Team