متن ترانه آخر شاهنامه علیرضا قربانی (متن آهنگ) : آخر شاهنامه
ای پریشان گوی مسکین! پرده دیگر کن.پور دستان، جان زچاه نابرادر در نخواهد برد.مُرد،مُرد،او مُردداستان پورفرخزاد را سر کن.آن که گویی ناله اش از قعر چاهی ژرف می آیدنالد و موید،موید و گوید:« آه،دیگر مافاتحان گوژپشت و پیر را مانیم.بر به کشتیهای موج ِ بادبان از کف ،دل به یاد بَرّه های فرّهی،در دشت ایام تهی، بسته،تیغهامان زنگخورد و کهنه و خسته،کوسهامان، جاودان خاموش،تیرهامان، بال بشکسته.مافاتحان شهر های رفته بر بادیمبا صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه،راویان قصه های رفته از یادیمکس به چیزی،یا پشیزی،برنگیرد سکه هامان راگویی از شاهی ست بیگانه.یا ز میری دودمانش منقرض گشته.گاهگه بیدار می خواهیم شد زین خواب جادوییهمچو خواب همگنان غار،چشم می مالیم و می گوییم : آنَک،طرفه قصرِ زرنگارِصبح ِ شیرینکار.لیک بی مرگ است دقیانوس.وای،وای،افسوس.»
| | |